معنی فارسی cursement

B1

عمل لعنت کردن یا اثر ناشی از آن.

The act of cursing or the result of a curse.

example
معنی(example):

داستان قدیمی درباره لعنتی که بر دهکده افتاد صحبت می‌کرد.

مثال:

The old tale spoke of a cursement that befell the village.

معنی(example):

او بر این باور بود که لعنتی به دلیل اعمالشان اجتناب‌ناپذیر است.

مثال:

He believed that the cursement was inevitable due to their actions.

معنی فارسی کلمه cursement

: معنی cursement به فارسی

عمل لعنت کردن یا اثر ناشی از آن.