معنی فارسی curvilinearly

B1

به روشی که شامل حرکت یا شکل‌های منحنی باشد.

In a manner that follows a curved path.

example
معنی(example):

رقاص به‌صورت منحنی‌دار در سرتاسر صحنه حرکت کرد و تماشاگران را شیفته کرد.

مثال:

The dancer moved curvilinearly across the stage, captivating the audience.

معنی(example):

او شکل را به‌صورت منحنی‌دار طراحی کرد و شکل باوقار آن را برجسته کرد.

مثال:

She sketched the figure curvilinearly, emphasizing its graceful form.

معنی فارسی کلمه curvilinearly

: معنی curvilinearly به فارسی

به روشی که شامل حرکت یا شکل‌های منحنی باشد.