معنی فارسی cuttikin

B1

نوعی وسیله یا ابزار کوچک برای برش.

A small tool or instrument for cutting.

example
معنی(example):

کوتیکین با احتیاط بر روی قفسه قرار داده شد.

مثال:

The cuttikin was carefully placed on the shelf.

معنی(example):

او کوتیکین را از میان انتخابی از اقلام انتخاب کرد.

مثال:

She chose the cuttikin from a selection of items.

معنی فارسی کلمه cuttikin

: معنی cuttikin به فارسی

نوعی وسیله یا ابزار کوچک برای برش.