معنی فارسی dépaysée
B2احساس دوری از مکان یا فرهنگ آشنا، در نتیجه تغییر مکان یا تجربه فرهنگی جدید.
A feeling of being out of one's home environment, often due to cultural displacement.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از نقل مکان به یک کشور جدید احساس ناآشنا بودن کرد.
مثال:
She felt dépaysée after moving to a new country.
معنی(example):
سفر کردن اغلب باعث میشود مردم احساس ناآشنا بودن کنند.
مثال:
Traveling often makes people feel dépaysée.
معنی فارسی کلمه dépaysée
:
احساس دوری از مکان یا فرهنگ آشنا، در نتیجه تغییر مکان یا تجربه فرهنگی جدید.