معنی فارسی déraciné
B2دیرینگی و جدا شدن از ریشه یا مبدا خود، به ویژه در بافتهای اجتماعی و فرهنگی.
Uprooted or disconnected from one's native environment.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گیاه پس از آنکه طوفان آن را از ریشه درآورد، دچار déraciné شد.
مثال:
The plant became déraciné after the storm uprooted it.
معنی(example):
دچار بودن به حالت déraciné میتواند باعث شود که احساس راحتی در یک مکان جدید سخت باشد.
مثال:
Being déraciné can make it difficult to feel at home in a new place.
معنی فارسی کلمه déraciné
:
دیرینگی و جدا شدن از ریشه یا مبدا خود، به ویژه در بافتهای اجتماعی و فرهنگی.