معنی فارسی dammed
B2 /dæmd/مسدود کردن یک مسیر آب با استفاده از سد.
To stop the flow of water by building a dam.
- verb
verb
معنی(verb):
To block the flow of water.
example
معنی(example):
رودخانه برای ایجاد یک مخزن بزرگ بند زده شد.
مثال:
The river was dammed to create a large reservoir.
معنی(example):
آنها آب را بند زدند تا برای آبیاری جمع آوری کنند.
مثال:
They dammed the water to collect it for irrigation.
معنی فارسی کلمه dammed
:
مسدود کردن یک مسیر آب با استفاده از سد.