معنی فارسی dandily

B1

به شیوه‌ای شیک و با زیورآلات و لباس‌های خاص و ظرافت انجام دادن.

In a stylish or fashionable manner.

example
معنی(example):

او به طور شیک برای این مناسبت لباس پوشید.

مثال:

He dressed dandily for the occasion.

معنی(example):

او به طور شیک در باله رقصید.

مثال:

She danced dandily at the ball.

معنی فارسی کلمه dandily

: معنی dandily به فارسی

به شیوه‌ای شیک و با زیورآلات و لباس‌های خاص و ظرافت انجام دادن.