معنی فارسی dbridement
B1درمان جراحی برای برداشتن بافت مرده یا آسیبدیده از بدن، معمولاً به منظور تسریع بهبودی.
The removal of dead, damaged, or infected tissue to improve the healing potential of the remaining healthy tissue.
- NOUN
example
معنی(example):
پزشک یک درمان جراحی برای برداشتن بافت مرده از زخم انجام داد.
مثال:
The doctor performed a debridement to remove dead tissue from the wound.
معنی(example):
درمان جراحی اغلب در درمان زخمهای پا در بیماران دیابتی ضروری است.
مثال:
Debridement is often necessary in treating diabetic foot ulcers.
معنی فارسی کلمه dbridement
:
درمان جراحی برای برداشتن بافت مرده یا آسیبدیده از بدن، معمولاً به منظور تسریع بهبودی.