معنی فارسی de-programed

B1

به حالتی برگردانده شده که در آن تأثیر برنامه‌ریزی قبلی دیگر وجود نداشته باشد.

Having been reversed or freed from a previously established program or conditioning.

example
معنی(example):

پس از اینکه او غیرفعال شد، بیشتر احساس خود بودن کرد.

مثال:

After he was de-programed, he felt more like himself.

معنی(example):

روانشناس گفت که او به طور موفقیت‌آمیزی غیرفعال شده است.

مثال:

The therapist said that he had been successfully de-programed.

معنی فارسی کلمه de-programed

: معنی de-programed به فارسی

به حالتی برگردانده شده که در آن تأثیر برنامه‌ریزی قبلی دیگر وجود نداشته باشد.