معنی فارسی deafblind
B2افرادی که همزمان از ناشنوایی و نابینایی رنج میبرند و ممکن است توانایی ارتباط با دیگران را با روشهای غیرسخن گفتن داشته باشند.
Someone who has both hearing and vision impairments.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Unable to see and hear.
example
معنی(example):
فرد ناشنوا و نابینا از طریق لمس ارتباط برقرار کرد.
مثال:
The deafblind person communicated through touch.
معنی(example):
تکنیکهای ویژهای برای کمک به افراد ناشنوا و نابینا استفاده میشود.
مثال:
Special techniques are used to help deafblind individuals.
معنی فارسی کلمه deafblind
:
افرادی که همزمان از ناشنوایی و نابینایی رنج میبرند و ممکن است توانایی ارتباط با دیگران را با روشهای غیرسخن گفتن داشته باشند.