معنی فارسی decarnated
B1حالت جدا شدن روح از بدن، معمولاً در ادبیات و افسانهها بیان میشود.
The state of having separated the spirit from the body, often mentioned in literature and legends.
- VERB
example
معنی(example):
افسانه میگوید او از جسم جدا شده و به یک روح تبدیل شد.
مثال:
The legend says he decarnated and became a ghost.
معنی(example):
پس از جدا شدن از جسم، گفته میشود که او در زمین گشت میزد.
مثال:
Once decarnated, he was said to roam the earth.
معنی فارسی کلمه decarnated
:
حالت جدا شدن روح از بدن، معمولاً در ادبیات و افسانهها بیان میشود.