معنی فارسی decollimate

B2

عمل دکولیمات کردن، به تنظیم مجدد یا تغییر دقت و تمرکز در تجهیزات نوری اطلاق می‌شود.

The action of adjusting or correcting the focus of an optical instrument.

example
معنی(example):

شما ممکن است نیاز داشته باشید تلسکوپ را برای دید بهتر دکولیمات کنید.

مثال:

You may need to decollimate the telescope for better viewing.

معنی(example):

دکولیمات کردن لنز وضوح تصویر را بهبود بخشید.

مثال:

Decollimating the lens improved the image clarity.

معنی فارسی کلمه decollimate

: معنی decollimate به فارسی

عمل دکولیمات کردن، به تنظیم مجدد یا تغییر دقت و تمرکز در تجهیزات نوری اطلاق می‌شود.