معنی فارسی decolonizing
B2فرآیند کاستن و حذف نفوذ استعمار از جنبه‌ها و ابعاد مختلف زندگی.
The ongoing process of removing colonial influence from communities or systems.
- verb
verb
معنی(verb):
To release from the status of colony; to allow a colony to become independent.
example
معنی(example):
آنها در حال کار بر روی استعمارزدایی چارچوب آموزشی خود هستند.
مثال:
They are working on decolonizing their educational framework.
معنی(example):
استعمارزدایی جوامع برای هویت فرهنگی آنها بسیار حیاتی است.
مثال:
Decolonizing communities is crucial for their cultural identity.
معنی فارسی کلمه decolonizing
:
فرآیند کاستن و حذف نفوذ استعمار از جنبه‌ها و ابعاد مختلف زندگی.
