معنی فارسی decussately
B1به شکلی که قسمتها به طور متقابل و عمود بر هم قرار گیرند.
In a pattern arranged in a crosswise manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
شاخههای درخت به شکل صلیب رشد میکنند.
مثال:
The branches of the tree grow decussately.
معنی(example):
شاخههای نازک به شکل صلیب در امتداد ساقه قرار دارند.
مثال:
The twigs are arranged decussately along the stem.
معنی فارسی کلمه decussately
:
به شکلی که قسمتها به طور متقابل و عمود بر هم قرار گیرند.