معنی فارسی definish
B1تعریفشده، به خوبی مشخص و مستقلی که قابل شناسایی باشد.
Having a clearly defined character or quality.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کار او تعریفشده بود، زیرا جوهر موضوع را به تصویر کشید.
مثال:
His work was definish, as it captured the essence of the subject.
معنی(example):
سبک هنرمند بسیار تعریفشده و قابل شناسایی است.
مثال:
The artist's style is quite definish and recognizable.
معنی فارسی کلمه definish
:
تعریفشده، به خوبی مشخص و مستقلی که قابل شناسایی باشد.