معنی فارسی deflowerment

B1

عملی که در آن حالت اولیا یا پاکی یک چیز از بین می‌رود.

The act of deflowering; loss of virginity or purity.

example
معنی(example):

دافلاور شدن زمین زمانی رخ داد که کارخانه جدید ساخته شد.

مثال:

The deflowerment of the land occurred when the new factory was built.

معنی(example):

دافلاور شدن ارزش‌های فرهنگی می‌تواند به دلیل مدرنیزاسیون اتفاق بیفتد.

مثال:

The deflowerment of cultural values can happen due to modernization.

معنی فارسی کلمه deflowerment

: معنی deflowerment به فارسی

عملی که در آن حالت اولیا یا پاکی یک چیز از بین می‌رود.