معنی فارسی delayingly

B1

به شیوه‌ای که موجب تأخیر می‌شود.

In a manner that causes delay.

example
معنی(example):

او به طور تأخیری صحبت کرد و باعث عدم صبر همه شد.

مثال:

She spoke delayingly, making everyone impatient.

معنی(example):

جلسه به طور تأخیری پیشرفت کرد و این موضوع باعث ناراحتی آنها شد.

مثال:

The meeting progressed delayingly, much to their annoyance.

معنی فارسی کلمه delayingly

: معنی delayingly به فارسی

به شیوه‌ای که موجب تأخیر می‌شود.