معنی فارسی delimitative
B1تعیین کننده، مشخص کننده مرزها یا محدودیتها.
Serving to define or set boundaries.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
راهنماهای تعیینکننده به ما کمک کرد تا در مسیر باقی بمانیم.
مثال:
The delimitative guidelines helped us stay on track.
معنی(example):
ما به قوانین تعیینکنندهای که توسط تیم تعیین شده بود، پایبند بودیم.
مثال:
We followed the delimitative rules set by the team.
معنی فارسی کلمه delimitative
:
تعیین کننده، مشخص کننده مرزها یا محدودیتها.