معنی فارسی demiwolf
B1موجودی افسانهای که نیمی از آن به شکل گرگ و نیمی دیگر به شکل انسان است.
A mythical being that is half-wolf and half-human, commonly found in folklore.
- NOUN
example
معنی(example):
نیمگرگ در داستانهای مختلف فولکلور ظاهر میشود.
مثال:
The demiwolf appears in various folklore stories.
معنی(example):
او لباسی شبیه به نیمگرگ برای نمایش تئاتر پوشید.
مثال:
She wore a costume resembling a demiwolf for the theater play.
معنی فارسی کلمه demiwolf
:
موجودی افسانهای که نیمی از آن به شکل گرگ و نیمی دیگر به شکل انسان است.