معنی فارسی demonopolizes
B2عمل خارج کردن یک شرکت یا نهاد از وضعیت انحصاری در یک بخش خاص اقتصادی.
To eliminate a monopoly or exclusive control over a market.
- VERB
example
معنی(example):
سیاست جدید هدفش غیرمتمرکز کردن بازار مخابرات است.
مثال:
The new policy aims to demonopolize the telecommunications market.
معنی(example):
با غیرمتمرکز کردن، شرکتهای بیشتری میتوانند وارد صنعت شوند.
مثال:
By demonopolizing, more companies can enter the industry.
معنی فارسی کلمه demonopolizes
:
عمل خارج کردن یک شرکت یا نهاد از وضعیت انحصاری در یک بخش خاص اقتصادی.