معنی فارسی denaturalizing
B2فرایند سلب تابعیت از افراد به خاطر عدم مطابقت با قوانین.
The act of revoking naturalization status.
- verb
verb
معنی(verb):
To revoke or deny the citizenship of.
مثال:
After the regime fell, the leader was executed and the prinicipal party members were denaturalized and deported.
معنی(verb):
To make less natural; to cause to deviate from its nature.
example
معنی(example):
دولت در حال سلب تابعیت از افرادی است که در درخواست‌های خود دروغ گفته‌اند.
مثال:
The government is denaturalizing individuals who have lied on their applications.
معنی(example):
او در حال سلب تابعیت از چندین شهروند برای اجرای قانون است.
مثال:
He is denaturalizing several citizens to enforce the law.
معنی فارسی کلمه denaturalizing
:
فرایند سلب تابعیت از افراد به خاطر عدم مطابقت با قوانین.
