معنی فارسی depravingly

B1

به گونه‌ای که موجب فساد یا انحطاط اخلاقیات شود.

In a manner that corrupts or degrades morals.

example
معنی(example):

این مقاله به طور فاسد نوشته شده بود تا خوانندگان را گمراه کند.

مثال:

The article was written depravingly, aiming to mislead readers.

معنی(example):

او به طور فاسد درباره رقبای خود صحبت کرد.

مثال:

He spoke depravingly of his opponents.

معنی فارسی کلمه depravingly

: معنی depravingly به فارسی

به گونه‌ای که موجب فساد یا انحطاط اخلاقیات شود.