معنی فارسی depth/depth

B1

عمق، فاصله از سطح به سمت پایین یا درون، می‌تواند به معنای شدت یا میزان نیز باشد.

The distance from the top or surface to the bottom of something; often used to express intensity or level.

example
معنی(example):

عمق اقیانوس دشوار است که اندازه‌گیری شود.

مثال:

The depth of the ocean is difficult to measure.

معنی(example):

او با نوشتن عمق احساساتش را کشف کرد.

مثال:

He explored the depth of his feelings through writing.

معنی فارسی کلمه depth/depth

:

عمق، فاصله از سطح به سمت پایین یا درون، می‌تواند به معنای شدت یا میزان نیز باشد.