معنی فارسی derange
B2 /diˈɹeɪndʒ/مختل کردن، به معنای از کار انداختن یا به هم ریختن نظم یا کارکرد طبیعی یک چیز.
To disturb the orderly or normal functions of something.
- verb
verb
معنی(verb):
(chiefly passive) To cause (someone) to go insane or become deranged.
معنی(verb):
To cause disorder in (something); to distort from its ideal state.
معنی(verb):
To disrupt somebody's plans, to inconvenience someone; derail.
example
معنی(example):
صدای بلند می‌تواند توانایی شما را برای فکر کردن به وضوح مختل کند.
مثال:
The loud noise can derange your ability to think clearly.
معنی(example):
کمبود خواب می‌تواند قضاوت شما را مختل کند.
مثال:
Lack of sleep may derange your judgment.
معنی فارسی کلمه derange
:
مختل کردن، به معنای از کار انداختن یا به هم ریختن نظم یا کارکرد طبیعی یک چیز.
