معنی فارسی derealization
B2اختلال ادراکی که در آن فرد احساس می‌کند محیط اطرافش واقعی نیست.
A temporary feeling of being detached from reality, as if the world is not real.
- noun
noun
معنی(noun):
The psychological symptom in which the world appears to be unreal, and the patient has a sense of detachment from it.
معنی(noun):
(The process of) making unreal, in general; detachment from reality or realness.
example
معنی(example):
زمانی که دنیا غیرواقعی به نظر می‌رسید، درک من از واقعیت دچار اختلال شد.
مثال:
I experienced derealization when the world felt unreal.
معنی(example):
در لحظه‌ای استرس‌زا، احساسی از غیرواقعی بودن داشتم.
مثال:
During the stressful moment, I had a sense of derealization.
معنی فارسی کلمه derealization
:
اختلال ادراکی که در آن فرد احساس می‌کند محیط اطرافش واقعی نیست.
