معنی فارسی desaturation
B2کاهش میزان رنگ به طوری که رنگها کمرنگتر و تا حدی غیر اشباع شوند.
The process of reducing the intensity of a color or tone.
- NOUN
example
معنی(example):
بدون اشباع رنگ، آن را کمرنگتر میکند.
مثال:
Desaturation of the color makes it look more muted.
معنی(example):
فرآیند بدون اشباع تضادهای ظریف را بیشتر میکند.
مثال:
The desaturation process enhances the subtle contrasts.
معنی فارسی کلمه desaturation
:
کاهش میزان رنگ به طوری که رنگها کمرنگتر و تا حدی غیر اشباع شوند.