معنی فارسی designatory

B1

مربوط به نامگذاری، یا برای مشخص کردن استفاده می‌شود.

Relating to the act of designating; serving to designate.

example
معنی(example):

برچسب‌های طراحی شده بر روی بسته‌ها به مصرف‌کنندگان کمک می‌کند تا انتخاب‌های آگاهانه‌ای داشته باشند.

مثال:

The designatory labels on the packages help consumers make informed choices.

معنی(example):

در اسناد قانونی، اصطلاحات طراحی شده طرف‌های درگیر را روشن می‌کند.

مثال:

In legal documents, designatory terms clarify the parties involved.

معنی فارسی کلمه designatory

: معنی designatory به فارسی

مربوط به نامگذاری، یا برای مشخص کردن استفاده می‌شود.