معنی فارسی despouse
B1کنار گذاشتن، از خود دور کردن، مخصوصا در زمینه اعتقادات یا اصول.
To renounce or disavow; to reject or abandon a belief or principle.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت که اعتقادات او را از خود کنار بگذارد تا از درگیری اجتناب کند.
مثال:
She decided to despouse his beliefs to avoid conflict.
معنی(example):
بسیاری معتقد بودند که لازم است سنتهای قدیمی را کنار بگذارند.
مثال:
Many felt it was necessary to despouse outdated traditions.
معنی فارسی کلمه despouse
:
کنار گذاشتن، از خود دور کردن، مخصوصا در زمینه اعتقادات یا اصول.