معنی فارسی desynchronizing
B1عملی که به طور موقتی زمان‌بندی یا هماهنگی بین دو یا چند چیز را از هم می‌پاشد.
The act of temporarily causing synchronization to be undone between two or more things.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To cause, or to experience desynchronization
adjective
معنی(adjective):
That causes desynchronization
example
معنی(example):
نرم‌افزار در حال بی‌هماهنگ‌سازی فایل‌ها برای جلوگیری از تضاد است.
مثال:
The software is desynchronizing the files to prevent conflicts.
معنی(example):
بی‌هماهنگ کردن داده‌ها گاهی می‌تواند عملکرد را بهبود بخشد.
مثال:
Desynchronizing the data can sometimes improve performance.
معنی فارسی کلمه desynchronizing
:
عملی که به طور موقتی زمان‌بندی یا هماهنگی بین دو یا چند چیز را از هم می‌پاشد.
