معنی فارسی dewclawed
B1حیوانی که دارای انگشتان ناخندار است و عمدتاً در شکار یا تسلط بر محیط زندگیاش سازگار شده است.
An animal that possesses dewclaws, which are small, extra claws on its feet.
- NOUN
example
معنی(example):
حیوان دواتی به آرامی از میان درختچهها عبور کرد.
مثال:
The dewclawed animal moved gracefully through the underbrush.
معنی(example):
حیوانات دواتی معمولاً تغییرات خاصی برای شکار دارند.
مثال:
Dewclawed animals often have specialized adaptations for hunting.
معنی فارسی کلمه dewclawed
:
حیوانی که دارای انگشتان ناخندار است و عمدتاً در شکار یا تسلط بر محیط زندگیاش سازگار شده است.