معنی فارسی diagonally
B1 /ˈdaɪ.æɡ.nə.li/به گونهای که در یک زاویه یا به طور مورب قرار گرفته باشد.
In a slanted direction, usually from corner to corner.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a diagonal manner, not square to any direction.
example
معنی(example):
مسیری که عابر پیاده را میگذرد به طور قطری علامتگذاری شده است.
مثال:
The crosswalk is marked diagonally for safety.
معنی(example):
او عکس را به طور قطری در قاب قرار داد.
مثال:
She placed the picture diagonally in the frame.
معنی فارسی کلمه diagonally
:
به گونهای که در یک زاویه یا به طور مورب قرار گرفته باشد.