معنی فارسی diapered

B1

فرآیند پوشاندن پوشک به نوزاد برای حفظ سلامت و راحتی او.

The act of putting a diaper on a baby.

verb
معنی(verb):

To put diapers on someone.

مثال:

Diapering a baby is something you have to learn fast.

معنی(verb):

To draw flowers or figures, as upon cloth.

example
معنی(example):

نوزاد به سرعت پوشک شد تا از ناراحتی جلوگیری شود.

مثال:

The baby was diapered quickly to avoid discomfort.

معنی(example):

پس از اینکه نوزاد پوشک شد، او با خوشحالی لبخند زد.

مثال:

After the baby was diapered, she smiled happily.

معنی فارسی کلمه diapered

: معنی diapered به فارسی

فرآیند پوشاندن پوشک به نوزاد برای حفظ سلامت و راحتی او.