معنی فارسی dictating
B1عمل دیکته کردن؛ بیان چیزی به گونه‌ای که دیگران آن را بنویسند.
The act of saying words aloud for someone else to record.
- verb
verb
معنی(verb):
To order, command, control.
معنی(verb):
To speak in order for someone to write down the words.
مثال:
She is dictating a letter to a stenographer.
example
معنی(example):
او خاطراتش را به یک نویسنده ی ناشناس دیکته می‌کند.
مثال:
She is dictating her memoirs to a ghostwriter.
معنی(example):
وضعیت تصمیمات ما را تعیین می‌کند.
مثال:
The situation is dictating our decisions.
معنی فارسی کلمه dictating
:
عمل دیکته کردن؛ بیان چیزی به گونه‌ای که دیگران آن را بنویسند.
