معنی فارسی dimidiated
B1تقسیم شده به دو بخش یا نیمه.
Divided into two halves.
- verb
verb
معنی(verb):
To divide into two.
معنی(verb):
To represent one half of.
example
معنی(example):
ایده به دو بخش برای وضوح تقسیم شد.
مثال:
The idea was dimidiated into two parts for clarity.
معنی(example):
نتایج تحقیق به دو بخش تقسیم شد تا دیدگاههای متفاوتی را نشان دهد.
مثال:
The research results were dimidiated to show different perspectives.
معنی فارسی کلمه dimidiated
:
تقسیم شده به دو بخش یا نیمه.