معنی فارسی dimitting

B1

استعفا دادن، به ویژه در رابطه با شغل یا موقعیت‌های رسمی.

To resign or relinquish a position or responsibility.

example
معنی(example):

او ماه آینده از سمت خود استعفا می‌دهد.

مثال:

He is dimitting from his position next month.

معنی(example):

او تصمیم گرفت که زمان استعفا از هیئت مدیره فرا رسیده است.

مثال:

She decided that it’s time for dimitting from the board.

معنی فارسی کلمه dimitting

: معنی dimitting به فارسی

استعفا دادن، به ویژه در رابطه با شغل یا موقعیت‌های رسمی.