معنی فارسی dimmedness

B1

درجه تاریکی یا کاهش نور در یک فضا.

The quality or state of being dim or having reduced light.

example
معنی(example):

کمرنگ بودن نور اتاق جوی دنج ایجاد کرد.

مثال:

The dimmedness of the room created a cozy atmosphere.

معنی(example):

من کمرنگ بودن نور را برای تماشای فیلم در خانه ترجیح می‌دهم.

مثال:

I prefer the dimmedness for watching movies at home.

معنی فارسی کلمه dimmedness

: معنی dimmedness به فارسی

درجه تاریکی یا کاهش نور در یک فضا.