معنی فارسی diosmosed
B1دیوسموز، گذشته فعل که به وقوع یک عمل مرتبط با اسموز اشاره دارد.
The past tense of diosmose, indicating the completion of that process.
- VERB
example
معنی(example):
فرآیند دیوسموز در آزمایشگاه اتفاق افتاد.
مثال:
The process of diosmosed occurred in the lab experiment.
معنی(example):
دانشمندان تأثیرات دیوسموز را در شرایط کنترلشده مشاهده کردند.
مثال:
Scientists observed the effects of diosmosed under controlled conditions.
معنی فارسی کلمه diosmosed
:
دیوسموز، گذشته فعل که به وقوع یک عمل مرتبط با اسموز اشاره دارد.