معنی فارسی diped
B1فرو رفتن یا غوطهور کردن چیزی در مایعی.
Having been dipped or submerged in a liquid.
- VERB
example
معنی(example):
او برس را در رنگ فرو برد.
مثال:
He dipped the brush into the paint.
معنی(example):
کیک در شکلات فرو برده شد.
مثال:
The cookie was dipped in chocolate.
معنی فارسی کلمه diped
:
فرو رفتن یا غوطهور کردن چیزی در مایعی.