معنی فارسی disallow
B1 /dɪsəˈlaʊ/ممنوع کردن، اجازه ندادن به چیزی یا کسی.
To refuse to allow something.
- verb
verb
معنی(verb):
To refuse to allow
مثال:
The prisoners were disallowed to contact with a lawyer.
معنی(verb):
To reject as invalid, untrue, or improper
مثال:
The goal was disallowed because the player was offside.
example
معنی(example):
مدرسه هر گونه دستگاه الکترونیکی را در امتحان ممنوع خواهد کرد.
مثال:
The school will disallow any electronic devices in the exam.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند که ورودهای دیرهنگام به مسابقه را ممنوع کنند.
مثال:
They decided to disallow late entries for the competition.
معنی فارسی کلمه disallow
:
ممنوع کردن، اجازه ندادن به چیزی یا کسی.
