معنی فارسی disappendant

B1

ناهماهنگ، شخصی که در توسعه عقاید یا نظرات خود احساس ناهماهنگی می‌کند.

Not in harmony or agreement with others.

example
معنی(example):

او در گفتگو احساس ناهماهنگی می‌کرد.

مثال:

He felt like a disappendant in the conversation.

معنی(example):

احساس ناهماهنگی گاهی اوقات می‌تواند به انزوا منجر شود.

مثال:

Being disappendant can sometimes lead to isolation.

معنی فارسی کلمه disappendant

: معنی disappendant به فارسی

ناهماهنگ، شخصی که در توسعه عقاید یا نظرات خود احساس ناهماهنگی می‌کند.