معنی فارسی disarranges
B1به هم ریختن، به معنی مختل کردن نظم یا ترتیب یک چیز. این واژه معمولاً در زمینههای فیزیکی یا انتزاعی به کار میرود.
To disturb the arrangement or order of; to mix up.
- verb
verb
معنی(verb):
To undo the arrangement of; to disorder; to derange.
example
معنی(example):
باد برگهای روی زمین را به هم میریزد.
مثال:
The wind disarranges the leaves on the ground.
معنی(example):
حرکت ناگهانی او کتابهای چیده شده با دقت را به هم میریزد.
مثال:
His sudden movement disarranges the carefully placed books.
معنی فارسی کلمه disarranges
:
به هم ریختن، به معنی مختل کردن نظم یا ترتیب یک چیز. این واژه معمولاً در زمینههای فیزیکی یا انتزاعی به کار میرود.