معنی فارسی disassimilated
B1ناهماهنگ شده، به حالتی اطلاق میشود که در آن عناصر از هم جداسازی شدهاند.
Describing elements that have been separated from a mixed or assimilated state.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سلولهای ناهماهنگ شده ویژگیهای متفاوتی نشان دادند.
مثال:
The disassimilated cells showed different characteristics.
معنی(example):
پس از ناهماهنگ شدن، نمونهها به شکل متفاوتی واکنش نشان دادند.
مثال:
After being disassimilated, the samples reacted differently.
معنی فارسی کلمه disassimilated
:
ناهماهنگ شده، به حالتی اطلاق میشود که در آن عناصر از هم جداسازی شدهاند.