معنی فارسی discoidal
B1شکل دیسک مانند یا دوار به یک نقطه مرکزی.
Disc-shaped; relating to a disk.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شکل دیسکمانند آن را آسانتر برای غلتیدن کرد.
مثال:
The discoidal shape made it easy to roll.
معنی(example):
در زیستشناسی، اشکال دیسکمانند در برخی از گونهها رایج هستند.
مثال:
In biology, discoidal forms are common in certain species.
معنی فارسی کلمه discoidal
:
شکل دیسک مانند یا دوار به یک نقطه مرکزی.