معنی فارسی discontentedly
B1حالت احساس نارضایتی یا عدم رضایت به ویژه در پاسخ به یک وضعیت یا رویداد.
In a manner expressing dissatisfaction or unhappiness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از خواندن گزارش، با نارضایتی آه کشید.
مثال:
She sighed discontentedly after reading the report.
معنی(example):
کارگران با نارضایتی در مورد شرایط خود زیر لب زمزمه کردند.
مثال:
The workers murmured discontentedly about their conditions.
معنی فارسی کلمه discontentedly
:
حالت احساس نارضایتی یا عدم رضایت به ویژه در پاسخ به یک وضعیت یا رویداد.