معنی فارسی disdainly
B1به شیوهای که بیاحترامی یا تمسخر را نشان میدهد.
In a disdainful manner; showing contempt.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به شکل بیاحترامی به بینظمی در اتاق نگاه کرد.
مثال:
He looked disdainly at the mess in the room.
معنی(example):
او در طول جلسه به شکل بیاحترامی رفتار کرد.
مثال:
She acted disdainly during the meeting.
معنی فارسی کلمه disdainly
:
به شیوهای که بیاحترامی یا تمسخر را نشان میدهد.