معنی فارسی diseconomy

B2

وضعیتی که در آن هزینه‌های تولید به طور نامتناسبی افزایش می‌یابد و کارایی کاهش می‌یابد.

A situation where inefficiencies in production lead to rising costs.

noun
معنی(noun):

A financial drawback or cost arising from a process

example
معنی(example):

این کشور در طول بحران اقتصادی از عدم کارآمدی اقتصادی رنج می‌برد.

مثال:

The country suffered from diseconomy during the economic crisis.

معنی(example):

عدم کارآمدی اقتصادی زمانی رخ می‌دهد که هزینه‌های تولید به طور نامتناسبی نسبت به خروجی افزایش یابد.

مثال:

Diseconomy occurs when the costs of production increase disproportionately to output.

معنی فارسی کلمه diseconomy

: معنی diseconomy به فارسی

وضعیتی که در آن هزینه‌های تولید به طور نامتناسبی افزایش می‌یابد و کارایی کاهش می‌یابد.