معنی فارسی disfigures

B1

بدشکل کردن، تغییر شکل دادن به چیزی به طوری که ظاهری زشت یا غیرعادی پیدا کند.

To spoil the appearance of something, making it ugly or unrecognizable.

verb
معنی(verb):

Change the appearance of something/someone to the negative.

مثال:

The burnings disfigured his face.

example
معنی(example):

حادثه صورت او را بدشکل کرده است.

مثال:

The accident disfigures his face.

معنی(example):

هوای سرد مناظر را بدشکل می‌کند.

مثال:

The harsh weather disfigures the landscape.

معنی فارسی کلمه disfigures

: معنی disfigures به فارسی

بدشکل کردن، تغییر شکل دادن به چیزی به طوری که ظاهری زشت یا غیرعادی پیدا کند.