معنی فارسی disgruntle

B1 /dɪsˈɡɹʌnt(ə)l/

ناراضی یا ناراحت شدن، به خصوص به دلیل رفتار یا شرایط غیرقابل قبول.

To make someone unhappy or dissatisfied.

verb
معنی(verb):

To make discontent or cross; to put in a bad temper.

example
معنی(example):

سیاست‌های جدید بسیاری از کارکنان را ناراضی کرده‌اند.

مثال:

The new policies disgruntle many employees.

معنی(example):

او درباره تغییرات اخیر در کارش ناراضی احساس کرد.

مثال:

He felt disgruntled about the recent changes at work.

معنی فارسی کلمه disgruntle

: معنی disgruntle به فارسی

ناراضی یا ناراحت شدن، به خصوص به دلیل رفتار یا شرایط غیرقابل قبول.