معنی فارسی dislodged
B1به معنای آزاد شده از مکان خود، به ویژه در مورد اجسام سخت.
Describes something that has been removed or displaced from its location.
- verb
verb
معنی(verb):
To remove or force out from a position or dwelling previously occupied.
معنی(verb):
To move or go from a dwelling or former position.
معنی(verb):
To force out of a secure or settled position.
example
معنی(example):
سنگی که از جا در رفته بود از صخره سقوط کرد.
مثال:
The dislodged rock fell down the cliff.
معنی(example):
آنها کاشی در رفته را بر روی زمین یافتند.
مثال:
They found the dislodged tile on the ground.
معنی فارسی کلمه dislodged
:
به معنای آزاد شده از مکان خود، به ویژه در مورد اجسام سخت.
