معنی فارسی dismally
B1 /ˈdɪz.mə.li/غمانگیز، با حالتی تاریک یا ناامید کننده.
In a manner that is gloomy or dreary.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a dismal manner.
example
معنی(example):
هوا تمام روز بارانی و غمانگیز بود.
مثال:
The weather was dismally rainy all day.
معنی(example):
او در امتحان بسیار بد عمل کرد و نمره کمی گرفت.
مثال:
He performed dismally on the exam, scoring very low.
معنی فارسی کلمه dismally
:
غمانگیز، با حالتی تاریک یا ناامید کننده.